دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ اصحاب دائرهالمعارف در فرانسه، ایدئولوگهای انقلاب فرانسه بودند که تحت نفوذ پدران روشنگری (بیکن و دکارت) تفکر مدرن و رویکرد خاص آن به عقلانیت را آشکارا به تمام صحنههای حیات انسانی، بویژه حیات اجتماعی سرایت دادند. دائرهالمعارف که به ویراستاری دنیس دیدرو نوشته شد، نخستین اثر منظمی است که برگردانی مدرن از مفاهیم پیشامدرن ارائه میدهد. افرادی مانند دیدرو، منتسکیو، ولتر، ژان ژاک روسو، فریدریش مِلشیور، بارون فون گریم (اصحاب دائرهالمعارف)، کندرسه و کنت مفاهیم پیشامدرن را بر اساس عقلانیت خودبنیاد اینجهانی کپرنیکی به مفاهیم مدرن ترجمه کردند. این مفاهیم همان مفاهیمی بودند که ابعاد اساسی انقلاب فرانسه را معین کردند؛ مفاهیمی مانند برابری که مبتنی بر ادعای برابری انسانها در عقلانیت ابزاری و نفی خرد پیشامدرن بود.
▬ بدین ترتیب، مدرنیسم مجموعهای از آراء و عقاید، دیدگاهها، ارزشها و هنجارهایی شد که از سوی فلاسفهٔ عصر روشنگری و زمینهسازان آن (رنه دکارت، باروخ اسپینوزا، تامس هابز، جان لاک، پیر بایل، امانوئل کانت، شارل دوسکوندا بارون دو مونتسکیو، ولتر، دنیس دیدرو و اصحاب دائرهالمعارف، ژان ژاک روسو، دیوید هیوم، سزار بچاریا، بنجامین فرانکلین، تامس جفرسون و…). این فلاسفه، چه فلاسفهٔ موسوم به «تجربهگرایان» و چه فلاسفهٔ مشهور به «عقلگرایان»، برداشت خاص تقریباً واحد و مشترکی از مقولهٔ «عقل» داشتند؛ عقلانیت قوه و استعدادی است که تمام ابنای بشر یا انسانها، از آن جهت که انسان هستند از آن بهرهمندند و این دخلی به ویژگیها و خصوصیات متمایز فردی، فرهنگی، نژادی، قومی و تاریخی ندارد. این برابری در عقلانیت خصوصاً به علت نوع خاص آن است. این عقل بیانگر شیوههایی برای اندیشیدن و دیدن واقعیات «عینی» دربارهٔ جهان است. از آنجا که جهان عینی برای همه در دسترس است و نیازی به کشف و شهود ندارد، پس، همه به یک سان صلاحیت اظهارنظر عاقلانه را دارند و دیگر صلاحیتهای تئوریک و شهودی پیشامدرن ضرورتی ندارد. این چنین میتوان فهمید که چه جهانبینیای اقتصاد لیبرال و دموکراسی را به عنوان دو ضرورت اخلاقی دیکته کرد.
▀█▄ دنیس دیدرو
▬ دنیس دیدرو، ویراستار دائرهالمعارف نظام فلسفی ثابتی نداشت و اندیشهاش پیوسته در حال تغییر بود. او که تحت تأثیر هالباخ قرار داشت در توجیه مادی بودن انسان بر آن بود که برای خدا غیرممکن نیست که به ماده قوهٔ اندیشه ببخشد و کسانی که اندیشه را مختص ذهن میدانند در واقع، خدا را از اینکه بتواند به ماده قوه اندیشه عطا کند ناتوان میانگارند. از نظر او آدمیان و جانوران در واقع، از یک سرشتاند، هر چند ساختمان متفاوتی دارند. از نگاه او اختلاف آنها در قوهٔ ادراک صرفاً ناشی از اختلاف جسمانی آنهاست. او بر آن بود که همهٔ پدیدههای نفسانی قابل تأویل به مبانی وظایفالاعضایی هستند و احساس آزادی و اختیار توهمی بیش نیست.
▬ از نظر او ادیان تاریخی، مانند یهودیت و مسیحیت مانعهالجمعاند و دور از تساهل. آنها مولود خرافهاند؛ در دورههایی از تاریخ آغاز شدهاند و همه نابود خواهند شد. ولی، ادیان تاریخی بر دین طبیعی استوارند که یگانه دینی است که همیشه وجود داشته است و به جای آنکه مردم را از هم بگسلد به هم میپیوندد. در مرحلهٔ بعدی اندیشهاش به الحاد روی میآورد و دین طبیعی را نیز به کناری میافکند و مردم را به آزاد نمودن خود از یوغ دین فرامیخواند. بعدها دیدرو نوعی از وحدت وجود طبیعیمذهبانه را پیشنهاد میکند. همهٔ اجزاء طبیعت در نهایت امر یک وجود واحد، یعنی، کل یا همه را تشکیل میدهند.
▀█▄ فرانسوا-ماری آروئه ولتر
▬ در فضای روشنفکری فرانسه نقش ولتر بسیار اهمیت دارد. او خود بر آن است که میخواهد از جایی که بوسوئه متوقف شده بود، ادامه دهد. در عین حال، در آثار او فقدان نگرش مبتنی بر الهیات قدیس اگوستین و بوسوئه جلب توجه میکند. بوسوئه بر آن بود که امپراطوریها غالباً ارتباط ضروریای با تاریخ قوم برگزیده خدا دارند. همّ بوسوئه مصروف مطالعهی مناسبات مشیت الهی با قوم برگزیده و حاکم بود. مشیت الهی بر هر قومی قرار گیرد آن قوم برگزیده میشود و جریان تاریخ را مطابق مشیت عالی الهی تعیین خواهد نمود. نتیجه نهایی بوسوئه این است که هیچکس نمیتواند بر جریان تاریخ موافق تدبیرها و آرزوهای خویش حکومت کند. تنها خداست که میداند که چگونه همه چیز را تحت حکومت خویش درآورد. به عبارتی تعبیرات تاریخی علل جزیی خود را دارند، ولی، در عین حال، مشیت الهی در عملکردهای این علل جزیی و از طریق آنها تحقق مییابد.
▬ در مقابل، تصور تاریخ به عنوان تجلی تدبیر الهی و قائل شدن به غایتی فوق طبیعی برای تاریخ در اندیشهٔ ولتر جایی ندارد. در نظر او تاریخ عرصهٔ تأثیرات متقابل ارادهها و انفعالات نفسانی آدمی است و پیشرفت در صورتی میسر است که انسان از شرایط حیوانی فراتر رود و عقل حاکم شود، خاصه وقتی که این عقل به شکل استبداد روشناندیشانه درآید. در واقع، ولتر اندیشهٔ نوعی مطالعه تجربی تاریخ را بدون پیشفرضهای جزمی پیش میکشد. تاریخ، محصول ارادهها و انفعالات انسانی است نه ارادهٔ خدا. ولتر بر آن بود که بدون انفعالات نفسانی پیشرفت آدمی میسر نمیشود. زیرا، انفعالات نیروی محرکی در آدمیاند؛ آنها به منزله چرخهاییاند که ماشینها را به حرکت درمیآورند.
▬ ولتر در بیان مناسبات انسان با تاریخ بر آن بود که هر چیزی علتی دارد؛ پس، ارادهٔ انسان هم علتی دارد. بنا بر این، انسان نمیتواند جز بر اثر آخرین اندیشهای که حاصل کرده است اراده کند. به همین سبب است که لاک فرزانه را یارای به زبان راندن نام آزادی نیست. وقتی که ما انگیزهای داریم، ارادهٔ ما را همین انگیزهها تعیین میکنند و این انگیزهها همواره نتیجهٔ نهایی دریافت یا غریزهٔ مایند. اراده علت یا انگیزشی بلافصل دارد و این انگیزش آخرین اندیشهای است که حاصل شده است. ولی، در عین حال، ممکن است انسان را آزاد بدانیم در این حد که عمل بکند یا نکند. از نظر ولتر ارادهٔ انسان آزاد نیست، ولی، افعال او آزاد است؛ حتی، فرد در عمل نیز تحت جبر محیطی است. ولتر نتیجه میگیرد آن اردهٔ آزادی که شعور عامه تصور میکند، آن است که انسان میتواند هر گاه توان انجام فعل ارادهشدهای را داشت، به دلخواه خود عمل کند.
▬ در عین حال، از نظر او خدا ما را چنان سرشته است که با گذشت زمان به ضرورت عدالت پی میبریم و ارادهٔ معطوف به آن خواهیم داشت. درست است که ولتر ما را متوجه تنوع اعتقادات اخلاقی میکند، ولی، از سوی دیگر، قوانین طبیعی هست که آدمیان در چهار گوشهٔ جهان به آن موافقاند. خدا انسان را از عواطف و احساسات خللناپذیری برخوردار کرده است که پیوندهای جاودان میسازند و قوانین بنیادی جامعهٔ انسانی را به وجود میآورند. ظاهراً، محتوای قوانین بنیادی بسیار محدود است و عمدتاً عبارتاند از نیازردن دیگران و طلب کردن چیزهایی لذتآور برای خود، به شرط آنکه این کار مستلزم آزار بیدلیل و هوسناکانه همنوعان نباشد.
▬ طرز فکر تکاملی که دنیای مدرن را در اوج صورتبندیهای تاریخی جوامع میبیند، قبل از شکلگیری جامعهشناسی علمی نزد افرادی مانند ولتر، ویکو، هردر، و… مشهود بود.
مآخذ:...
هو العلیم