دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ در استمرار خط نظری که به دنبال حفظ و دفاع از سوژه خودبنیاد، به عنوان نقطه محوری فکر مدرن بود، شارل-لوئی دو اسکوندا بارون دو مونتسکیو، در کنار جان لاک بریتانیایی، طراح عمده نظری چیزی است که به آن «تفکیک قوا» میگوییم.
▬ از این قرار، برای سوژه خودبنیاد، این امکان تعبیه شده است که برای دفاع از خود، از قوای حکومت در مقابل یکدیگر استفاده کند. در واقع، هر مقام حکومتی برای پیشبرد اراده خود باید دنبال صورت معقولی باشد که بتوان لااقل دو قوه دیگر را بر مبنای آن متقاعد کرد.
▬ از این گذشته، به رغم جان لاک که طرح چهار قوه را ریخته بود، و عملاً قوه فدراتیو را ناظر بر سایر قوا قرار داده بود، در طرح مونتسکیو، سه قوه ملحوظ هست که در عرض هم هستند و این، موقعیت امر سیاسی را تضعیف میکند.
▬ به لحاظ روشی، مونتسکیو بر خلاف هابز و موافق با دکارت، در نظر داشت تا بر اساس ماهیت امور، به اصول و روح قوانین دست یابد که روابط ضروری قوانین را با رسوم، آب و هوا، دین، بازرگانی و غیره را بیان میدارد.
▬ از دیدگاه او، روح قوانین ملتها، متأثر از دو دسته عوامل است:
▬ ۱. عوامل مادی که مهمترین آنها اقلیم است و بر روی روانشناسی افراد تأثیر میگذارد.
▬ ۲. عوامل معنوی و اخلاقی مانند دین، فرهنگ، اداب و رسوم و... که موجب میشوند اخلاقیات و قوانین خاصی بین مردم یک کشور پا بگیرند.
▬ بر زعم مونتسکیو، مهمترین نهاد جامعه، حکومت است، و روح قوانین از شکل حکومت سرچشمه میگیرد. ردهبندی انواع نظامهای حکومتی، مبنای اساسی او برای توضیح سایر نهادهای اجتماعی است. مونتسکیو معتقد است که انواع رسوم، دین، خانواده، ازدواج و جرم و تنبیه را میتوان بر حسب اقسام سه گانه از نظام حکومتی توضیح داد.
▬ مونتسکیو، «تیپشناسی» خود از انواع حکومت را بدین ترتیب ارائه میدهد که هر حکومت یک طبع دارد و یک اصل؛ اصل، همان عاملی است که آن را به پیش میراند، یا بهتر بگوییم آن احساسات بشری است که موجب پیشرفت میشود. و طبع، آرایش نیروهای حکومت است؛ بر اساس طبع و اصل، سه نوع حکومت را میتوان متمایز کرد:
▬ ۱. جمهوری/republic؛ که اصل آن بر «فضیلت مدنی» مبتنی است و طبع آن، مشارکت گروه بسیاری از مردم، و تنها در مقیاس کوچک یونان باستان، و دولت-شهرهای رومی، و دولتشهرهای ایتالیا قابل تحقق بوده است.
▬ ۲. شهریاری/monarchy؛ که اصل آن «شأنجویی» است و طبع آن حاکمیت شهریار از مجرای قوانین خاص است، که اشاره به سامان سیاسی و جغرافیایی بزرگتری داشت که در سراسر اروپا، پس از استیلای ژرمنها و شکست امپراتوری روم برآمد.
▬ ۳. استبداد/despotism: که اصل آن بر «ترس» و طبع آن حکومت یک خودکامه است، که برای اشاره به امپراتوریهای ترک و پارسی در خاور نزدیک و میانه به کار میرفت.
░▒▓ جمهوری
▬ بر اساس نظر او، «جمهوری»، در شهرهای کوچک، که در آنها یکدستی، همبستگی درونی، نوعی مسؤولیت اشتراکی در مورد منافع عمومی، برابری، خویشاوندی، رابطهی شهروندی، و سیالیت اداری جریان دارد. در جوامع میزبان جمهوری، تقسیمات طبقاتی، مالکیت خصوصی و اولویت منافع فردی، صرفهجویی، و میانهروی در پایینترین حد ممکن است. «فضیلت» سیاسی به عنوان همبستگی درونی در درون جامعه، با قرار دادن محدودیتهایی بر منافع شخصی و فعالیت اقتصادی تعریف میشود. مونتسکیو اظهار میکند که تجارت در چنین جامعهای رونق نمیگیرد. خلاصه آنکه، تقسیم کار در میان اعضای اجتماع سیاسی کمرنگ است.
░▒▓ شهریاری
▬ شاخص «شهریاری»، توسعه اقتصادی بیشتر، تمایز ساختاری، تقسیم کار، و تفکیک قدرت است. حوزههای خصوصی و عمومی، پیچیدهتر و خردتر میشوند؛ کشاورزی، تجارت، مشاغل و نظایر آنها، ظهور و بروز قابل توجهی پیدا میکنند. سیستمهای حقوقی پیشرفتهتر میشوند، و محدودیتهای قانونی برای قدرت شهریار فزونی مییابند. مونتسکیو چنین جامعهای را به حیات ارگانیک تشبیه میکند که واجد اعضا و وظایفالاعضای مختلفی است که هر کدام، با کارکرد خاص خود، کل جامعه را حفظ میکنند؛ زیرا، این، جامعهای طبقاتی با تضاد منافع است و تفکیک قدرت میان کارکردهای متنوع آن، اقتدار شهریار را محدود میکند. غایت اجتماعی، فراهم آوردن اتفاق آراء نیست تا بتواند فضیلت سیاسی را شکل دهد، بلکه غایت اجتماعی، از طریق حفظ همبستگی اجتماعی، با تنظیم و تنسیق موازنهی رقابت اقتصادی و سیاسی در جامعه حاصل میشود. نیروی محرک این نوع از جامعه، فضیلت نیست، بلکه جست و جوی منزلت، شأن و ثروت است. هماهنگی عمومی، آزادی سیاسی، و منافع جمعی از طریق رقابت تمایز اجتماعی و منافع شخصی به دست میآید.
░▒▓ استبداد
▬ نهایتاً، «استبداد»، با بی رونقی کامل تقسیم کار، منزلت و قدرت اجتماعی داخلی تعریف میشود. جامعه استبدادی جامعهای است که در آن، نه «فضیلت» و نه «شأن» و «منزلت»، هیچ یک از اصول زندگی اجتماعی نیست، و قدرت، کاملاً مبتنی بر حاکم ظالم و جائر و خودکامه است.
مآخذ:...
هو العلیم