دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ قضیه: من کاری به مناظره تاریخی اخیر میان «آقای کریمی» و «آقای ساکت» ندارم که ما را برای خاطره مناظره تاریخی دیگری در سال هزار و سیصد و هشتاد و هشت دلتنگ کرد؛ به این هم کاری ندارم که یادمان آمد، چه کسی با حملات پی در پی، سد روبرو را به هم ریخته و فرو ریخته بود، و آن دیگری تنها از قواعد سفت و سخت و اتوکشیده که توسط بالاتریها وضع شده بود، صرفنظر از آراء مردم دفاع میکرد؛ حتی به این هم کاری ندارم که «آقای کیروش» مانند برخی در ایام هشتاد و هشت، خواسته است تا در یک برنامه تلویزیونی پاسخ اظهارات «آقای کریمی» را بدهد؛ به هر حال، خیلی چیزها روشن شد؛ در طول مناظره، مدام ذهن حرکت میکرد بین دو نام: کریمی-احمدی ... کریمی-احمدی ... کریمی-احمدی ... بگذریم ...
▬ کاش «آقای کیروش»، به رغم «منش همیشگی» متین و حرفهای خود، آن پیامک را نمیفرستاد؛ «چییییییزی» که باعث شد، او هم جزء بازندههای مناظره تاریخی به حساب آید. و کاش «آقای کیروش»، بیهوده خود و تیم ملی فوتبال را در آستانه جام جهانی روسیه، درگیر این مباحث حاشیهای نمیکرد؛ و کاش بیهوده هوس نکند که به بهانه پاسخ به آن مناظره، به برنامه فتنهآلود «نود» بیابد و کاش خود را و تیم ملی را اسیر فرهنگ مطبوعات ورزشی ما نکند که سخت پر آشوب و زرد است. کاش مطابق «منش همیشگی»، به هدف خود تمرکز کند و وارد حاشیهها نشود، که صلاح این ملت هوادار تیم ملی در آن است که این کشمکشهای بیهوده تمام شود. و امروز، آن «منش همیشگی» آقای کیروش، موضوع این مطلب ماست.
▬ برهان در اصل مطلب: تمرکز به هدف، انرژی بالایی میطلبد؛ و کارلوس کیروش، نمونه مردی است که اغلب به هدف تمرکز میکند و به هر ترتیبی که هست، مصروف امور دیگر نمیشود، و علت اصلی موفقیتهای او همین بوده است. گمان میکنم که این خصیصه، مهمترین چیزی است که او داشته است و اسلاف ایرانی او در جایگاه سرمربی تیم ملی فوتبال نداشتهاند، یا نمیتوانستند داشته باشند. فرهنگ مطبوعاتی بیش از هر جای دیگر، میدان ورزش را آلوده کرده است، و ما معمولاً به طرز اسفباری همدیگر را در آن تخریب میکنیم، ولی «آقای کیروش» توانسته بود تا به کمک «تیپ غریبه» خود، از این آزار فرساینده رهایی یابد.
▬ شاید او با مرخصیهای طولانی خود خواسته یا ناخواسته یک کار مهم انجام داد، و آن این که از شر این جو مسموم خلاص شد. هر وقت، رویکرد منفی و عصبی مطبوعات و «نود» متوجه او میشد، به ترتیبی از کشور میرفت و پس از فرو نشستن گرد و خاکها دوباره باز میگشت و کارش را با دیدگاه اصولاً مثبت ادامه میداد تا دوباره مطبوعات و سایر زردرنگها هوس آزار او کنند، که دوباره برای مدتی میرفت. نگون بخت مربیان وطنی که اگر تنها همین امکان را، یعنی فرار از دست مطبوعات عصبی و خشمگین و «عبوس» ما را داشتند، بیگمان موفقتر بودند. اصلاً نکته جالبی است، این که تیمهای ملی ایران معمولاً خارج از ایران بهتر نتیجه میگیرند (به نقل از آندرانیک تیموریان)، و بیگمان یکی از دلایل آن، رهایی از این جماعت عصبی و «عبوس» مطبوعاتچی ایرانی است، که از اصلاحات و مطبوعات، عموماً خشم و پرخاش و عصبیت را میفهمند، و همه جا را آلوده به غم و یأس و خشم کردهاند.
▬ از یک دید وسیعتر: فکر میکنم وقتی کارلوس کیروش بخواهد در انتهای بازیهای روسیه، از میان فرهنگ «عبوس» مطبوعاتی افراط شده ما بالاخره برود؛ از میان فرهنگ عبوسی که ربطی به زمینه فرهنگی اصیل ایرانی-اسلامی ندارد و برخاسته از فرهنگ چپ چریکی مطبوعاتچی است که پوستین اصلاحات را به تن کرده؛ بله، وقتی خواست از میان این کژفرهنگ برود، برخی چیزهای عجیب دارد که از ما برای دیگران تعریف کند؛ و در رأس آن نکات عجیب، این نکته است که ما اصرار عجیبی در میان خود داریم تا ملت خویش را از چشم همدیگر و حتی از چشمان دیگران بیندازیم. معالأسف، ما، هر نوع خبر منفی راجع به خودمان را دهان به دهان رد و بدل میکنیم، و هر نوع خبر مثبت از آواز دهل دیگران را بال و پر میدهیم. ما خبرهای خوب راجع به خودمان را نمیشنویم و سانسور میکنیم، و در عوض، خبرهای بد را درباره دیگران، باور نمیکنیم. سالهاست که فیلمهایی که ما را بسیار پس رفتهتر از سالها قبل نشان میدهند، و تصویری مفلوک از ایران را برای خارجیها به نمایش میگذارند، در فستیوالهای خارجی آفرین دریافت میکنند و به خارجیها برای خودباوری بیشتر تنفس مصنوعی هدیه میکنند.
▬ کاوش بیشتر: بدبین بودن، مضرات مهمی دارد، هم برای خود فرد و هم برای اطرافیان. وقتی مردم یک جامعه مدام وجوه منفی شرایط و خصال خود را دهان به دهان نقل کنند، از زندگی در اجتماع خود احساس نیکبختی نخواهند داشت، و در زندگی شخصی خویش نیز کاری از پیش نخواهند برد. افراد مثبتنگر، تأثیر مفیدی بر اطرافیان خود میگذارند و میتوانند پیوندهای نزدیکتری با دیگران برقرار کنند و این یعنی فعالیت اجتماعی بهتر و بهبود روابط، و این نیز به نوبه خود موجب هر چه بالاتر رفتن رضایتمندی از زندگی اجتماعی خواهد شد. بدبینی و سیاهنمایی و نگاه انتقادی مفرط، نهایتاً به تنهایی و بیماریهای روانی و حتی روانتنی منجر میگردد. ما در شبکههای اجتماعی، اغلب با افرادی مواجهیم که تقریباً در هیچ موضوعی با دیگران همراه نیستند و همواره و راجع به هر مسألهای یک ان قلتی دارند؛ این گونه افراد، رفته رفته دچار بیماریهای مسری روانی میشوند. از این گذشته، اشخاص و محیطهای اجتماعی بدبین، نمیتوانند از وجوه مثبت محیط برای رشد خود و اطرافیان استفاده کنند. از این قرار، سیاهنمایی، مانعی جدی بر سر راه رشد محسوب میشود.
▬ پرداخت آخر به موضوع: فرد و جامعه مثبتنگر، خلاقتر هم هستند. در واقع، میتوانند از وجوه مثبت محیط برای رفع وجوه منفی استفاده کنند. بهترین راه برای خلق ایدههای نو و بهبود و ارتقای شرایط، کشف نقاط قوت و وجوه مثبت است، و این مستلزم مثبتنگری است. افراد مثبتنگر به جای شکایت کردن درباره مشکلات، آنها را حل میکنند. در مقابل، افراد سیاهنما، همیشه از کاه کوه میسازند و به جای تلاش برای حل مشکلات، از وجود آنها اظهار شکایت و نارضایتی میکنند. این، جوی است که در شبکههای اجتماعی ما موج میزند، و این خوب نیست. این را هم باید افزود که در یک محیط اجتماعی سیاهنما، افراد از بروز اشتباهات، بیش از حد میترسند. در فرهنگی که زیر سایه فرهنگ منفی قرار دارد که بیش از قدرشناسی از کارهای نیک، بیشتر گیر میدهد و دنبال مقصر میگردد، به رکود میرسد؛ در این شرایط، همه ترجیح خواهند داد که کاری نکنند تا سوژه قضاوت و شماتت دیگران واقع نشوند. بر عکس، در یک محیط اجتماعی مثبتنگر، افراد از احتمال بروز اشتباهات اتفاقی نمیهراسند و در صورت بروز چنین خطاهایی، به جای عصبی شدن میکوشند از آنها درس بگیرند و به جای مقصر شمردن دیگران به خاطر بروز اشتباهات، در پی حل مشکل و برطرف ساختن آن بر میآیند. چنین رویکردی موجب کاهش چشمگیر میزان اشتباهات و افزایش میل به آموختن و پند گرفتن خواهد شد.
مأخذ:رسالت
هو العلیم