فیلوجامعه‌شناسی

امید زایمان «ادب» از مادر تاریخ

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    از دیرباز تا هم‌اکنون، تحلیل‌گران اجتماعی پر نفوذی، از ابن‌خلدون تا کندراتیف، معتقد بوده‌اند که «تاریخ تکرار می‌شود». هر چند که احتمالاً رویدادهای طبیعی همچون چرخش مکرر زمین به دور خورشید یا توالی نسل‌ها از پس یکدیگر، الهام‌بخش این تلقی بوده‌اند، ولی، این باور، تنها یک الگوبرداری خام از طبیعت نیست، هر چند که الگوبرداری از طبیعت هم کم چیزی نیست. سخن از منطق عمیق‌تری است؛ این که واحدهای اجتماعی در نسبت با اقتضائات فرهنگی، متحمل دوره‌های متوالی نوباوگی و بلوغ و سالخوردگی و زوال می‌شوند. یک ایده فرهنگی در جامعه محوریت می‌یابد، گسترش و تنوع پیدا می‌کند، سپس، باور به بسندگی و استقرار فرهنگی و اجتماعی، نیروهای عمل کننده اجتماعی را به رخوت می‌کشاند و دیگر ایده فرهنگی محور جامعه بروزرسانی و سرزنده نمی‌شوند؛ در مرحله بعد، مسائل اجتماعی فاقد پاسخ فرهنگی، تلنبار می‌شوند، و مشکلات، هر از گاهی از اکناف جامعه سر بر می‌آورند و به هم گره می‌خورند، و نهایتاً، مسائل در هم گره خورده، به بحران تبدیل می‌شوند. طول این تکرار تاریخ می‌تواند بسته به زنده بودن روحیه جهاد و مجاهده در یک جامعه، طولانی یا کوتاه شود، ولی منطق اصلی رویدادها میان زنده بودن روحیه جهاد و مجاهده و در سوی مقابل، میزان رخوت و سستی فعالان اجتماعی و فرهنگی است. این، منطقی است که نظریه‌پردازان دوری تاریخ را مفتون خود ساخته است.
▬    از سال‌ها قبل، برای من این سؤال مطرح بود که چطور شد که از متن یک فرهنگ لاابالی در دهه ۱۳۴۰، نسلی در دهه ۱۳۵۰ ظهور کرد که بی‌اندازه مؤدب و موقر و ثابت قدم بود. آن‌ها دکمه پیراهن ساده و سپیدشان را تا زیر گلو محکم می‌بستند و آرام و متین و مصمم راه می‌سپردند و سرمشق بچه مدرسه‌ای‌ها جمله «ادب آداب دارد» بود. مسؤولیت‌پذیری و تعهد متقابل آن‌ها به یک ایده انقلابی، نهایتاً به برنامه انقلاب و پیشبرد دفاع مقدس و نهایتاً خیز موفق توسعه و سازندگی انجامید. سپس، از میانه دهه ۱۳۷۰، «جوانان را باور کنیم» به «تکرار» ولنگاری ۱۳۴۰ تبدیل شد، و تولید و تولد فرهنگی به رخوت و سستی گرایید چرا که بدون پایبندی به اصول و آداب‌شناسی دیوار راسخی بنا نمی‌شود. حال و هوا از سرودها و داستان‌ها و مطبوعات و کتاب‌ها و سایر محصولات فرهنگی رخت بر بست، و این مقدمه‌ای شد برای رخوت و رکود اجتماعی و حتی اقتصادی امروز. سؤال این است که چطور می‌تواند تاریخ چرخی بزند و ما دوباره به حال روز مؤدب و توأم با تعهد متقابل و مسؤولیت بازگردیم؟
▬    زمانی، سرود زنده‌یاد حمید سبزواری با صدای روح‌افزای حسام‌الدین سراج، زمزمه‌های این مردم را تسخیر می‌کرد و بیانگر کامل‌عیار روحیه زمان دفاع مقدس بود. بگذارید سروده کامل مرحوم حمید سبزواری را مرور کنیم که بسته کامل شیوه فکر و زندگی مؤدب آن دوره بود: وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم...دل بر عبور از سد خار و خاره بندیم / از هر كران بانگ رحیل آید به گوشم...بانگ از جرس برخاست وای من خموشم / دریادلان راه سفر در پیش دارند...پا در ركاب راهوار خویش دارند / گاه سفر را چاووشان فریاد كردند...منزل به منزل حال ره را یاد كردند / گاه سفر آمد نه هنگام درنگ است...چاووش می‌گوید  ما را وقت تنگ است / گاه سفر آمد برادر! گام بردار...چشم از هوس، از خورد، از آرام بردار / گاه سفر آمد برادر! ره دراز است...پروا مكن بشتاب، همت چاره‌ساز است / گاه سفر شد باره بر دامن برانیم...تا بوسه‌گاه وادی ایمن برانیم / وادی نه ایمن، هان مگو، باید سفر كرد...از هفت وادی در طلب باید گذر كرد / وادی نه ایمن، رهزنان در رهگذارند...بیم حرامی نیست، یاران هوشیارند / وادی نه ایمن، جاده هموار است ما را...امید بر عزم جلودار است ما را / وادی پر از فرعونیان و قبطیان است...موسی جلودار است و نیل اندر میان است / تكریتیان (صد- دام) در هر گام دارند...راه‌آشنایان، ره به مقصد می‌سپارند / رهتوشه باید كو؟ بیاور كوله‌بارم...امید را رهتوشه بهر راه دارم / رهتوشه باید، پای من هموارپو باش...هفتاد وادی پیش رو گر هست، گو: باش / رهتوشه باید، عزم را در كار بندیم...دل بر خدا آنگه به رفتن باره بندیم / رهتوشه باید، صبر را در دل نشانیم...وادی به وادی باره تا منزل كشانیم / رهتوشه ما را شوق دیدار حرم، بس...رهتوشه باید، مرغوا مشنو ز هر كس / تنگ است ما را خانه تنگ است ای برادر!...بر جای ما بیگانه، ننگ است ای برادر! / ننگ است ما را خانه بر دشمن نهادن...تاراج و باج رفته را گردن نهادن / تاراج و باج و فتنه را گردن نهادیم...خفتیم غافل، خانه بر دشمن نهادیم / خفتیم غافل، از معادای حرامی...كردیم سر تسلیم یاسای حرامی / خفتیم غافل، رزم را از یاد بردیم...پس داوری بر محضر بیداد بردیم / خفتیم و دشمن، داد، نی، بیدادمان داد...خواب و خور و افیون و مستی یادمان داد / دشمن، سرا بگرفته و راه نفس هم...دست عمل بشكسته و پای فرس هم / تاراج شد، تاراج، هر كالایمان بود...خاموش شد هر نغمه، كاندر نایمان بود / ما خامش و او هر طرف شور و شغب كرد...تاوان و خورد و خفت و مستی را طلب كرد / سینا و طور و غزه را بلعید با هم...ما، خفته و او در تهاجم قدس را، هم / جولان به جولانی دگر بگرفت از ما...ماندیم ما سرگشته او را قدس و سینا / فرمان رسید این خانه از دشمن بگیرید...تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید / یعنی كلیم آهنگ جان سامری كرد...ای یاوران باید ولی را یاوری كرد / وقت است تا زاد سفر بر دوش بندیم...دل بر پیام دلكش چاووش بندیم / چابكسواران، رهروان، احرام بستند...دل بر طنین این صدای عام بستند / آهنگ رفتن كن كه ما را چاره فرد است...واماندن از این كاروان، درد است، درد است / باید خطر كردن، سفر كردن، رسیدن...ننگ است از میدان، رمیدن، آرمیدن / وادی به وادی سینه باید سود بر راه...منزل به منزل رفت باید تا سحرگاه / گر خاره ور خارا و گر دور است منزل،...حكم جلودار است، بربندیم محمل / ما را گریزی جز كه آهنگ سفر نیست...عزم سفر كن فرصت بوك و مگر نیست / باور مكن افسانه افسونگران را...همراه باید شد در این ره كاروان را / باور مكن امید دیدار حرم نیست...گامی فرا نه تا حرم جز یك قدم نیست / از دشت و دریا در طلب باید گذشتن...بیگاه و گاه و روز و شب باید گذشتن / گر صد حرامی، صد خطر، در پیش داریم...حكم جلودار است، سر در پیش داریم / حكم جلودار است، بر هامون بتازید...هامون اگر دریا شود، از خون بتازید / فرض است فرمان بردن از حكم جلودار...گر تیغ بارد، گو ببارد، نیست دشوار / جانان من برخیز و آهنگ سفر كن...گر تیغ بارد، گو ببارد، جان سپر كن / جانان من برخیز بر جولان برانیم...زانجا به جولان تا خط لبنان برانیم / آنجا كه جولانگاه اولاد یهوداست...آنجا كه قربانگاه زعتر، صور ، صیداست / آنجا كه هر سو صد شهید خفته دارد...آنجا كه هر كویش غمی بنهفته دارد / جانان من اندوه لبنان كشت، ما را...بشكست داغ دیر یاسین پشت، ما را / جانان من برخیز باید بر ”جبل” راند...حكم است باید باره تا دشت امل راند / جانان من برخیز و زین بر پارگی نه...زی قدس، زی سینا، قدم یكبارگی نه / باید ز آل سامری كیفر گرفتن...مرحب فكندن، خیبری دیگر گرفتن / باید به مژگان رُفت گرد از طور سینین...باید به سینه رفت زینجا تا فلسطین / باید به سر، زی مسجدالاقصی سفر كرد...باید به راه دوست، ترك جان و سر كرد / جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش...آنك امام ما علم بگرفته بر دوش / تكبیر زن، لبیك گو، بنشین به رهوار...مقصد، دیار قدس، همپای جلودار.
▬    و به رغم این مضمون درخشان و تاریخ‌ساز از مرحوم سبزواری، امروز، شماری از جوانان ما چه چیزهایی را لاینقطع به گوش خود سیم‌کشی می‌کنند؟ نیستی‌ حالم خرابه...تو رو با یکی‌ دیگه دیدم...داغون شدم مردم...ولی‌ باز تو رو بخشیدم...نیستی‌ دلشوره دارم...میبینم تو رو تو چشماش...این تقدیر بی‌ رحمه با قلبم...عشق من برو نذار تنهاش...نیستی‌ حال من خرابه...نیستی‌ دستام سرد سرد...چشمام تو رو با اون دید و دلم باور نکرد......
▬    و باز پرسش من این است که منطقاً نسلی که گوش به این ابتذال سپرده است و در سایه شبکه، از محدودیت‌های تربیتی گسیخته است، در کدام نقطه، چرخش فرجام دهه ۱۳۴۰ را تجربه خواهد کرد، و به سمت اصول، مسؤولیت، تعهد متقابل و ادب و سرمشق «ادب آداب دارد» بازخواهد گشت؟ روزی برخواهد گشت. این سر به سنگ خواهد خورد. خفتیم غافل، رزم را از یاد بردیم...پس داوری بر محضر بیداد بردیم / خفتیم و دشمن، داد، نی، بیدادمان داد...خواب و خور و افیون و مستی یادمان داد / دشمن، سرا بگرفته و راه نفس هم...دست عمل بشكسته و پای فرس هم / تاراج شد، تاراج، هر كالایمان بود...خاموش شد هر نغمه، كاندر نایمان بود.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.