دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ هنوز هم چنین «تقیزاده»هایی وجود دارند؟!؟ اگر بشنویم که یک استاد دانشگاه، همین حالا، در راهروی دانشگاه فریاد میزند که من «فقققانکوفان» یا فرانسهدوست هستم! اگر بشنویم که همین دست افراد پس از حمله داعش در پاریس، شبانگاه بر در سفارت فرانسه شمع روشن میکنند، در حالی که به داخل سفارت راهشان نمیدهند، و در حالی که همین عده نسبت به شهادت هموطنان اهوازی به دست تروریستها هیچ واکنشی نشان نمیدهند! اگر بشنویم یک استاد دانشگاه که مدتی در فرانسه بوده اصرار میورزد تا به «ر» همچنان «ققق» بگوید تا هیچگاه لهجه پاریسیاش گم نشود! بله، وقتی این چیزها را میشنویم و میبینیم، دانشجویان ما با تعجب میپرسند: هنوز هم چنین «تقیزاده»هایی وجود دارند؟ واقعاً هنوز هم پس از این همه بدی که انگلیسیها و آمریکاییها و فرانسویها در حق ما و بشریت روا داشتهاند چنین «تقیزاده»هایی وجود دارند؟ قحطی انگلیسی ۱۲۹۸، جنگ جهانی دوم نقض بیطرفی ایران در ۱۳۲۰، کودتای ۲۸ مرداد، جنگ هشتساله، تحریمهای فلجکننده، خونهای آلوده، برجام سوخته، همه اینها کافی نبود تا این جماعت، «تقیزاده صفتی» را کنار بگذارند؟ آخر این «انتلکتول»ها یا اصطلاحاً روشنفکران، چه بدی از خود «ما» دیدهاند که با «ما» تا این حد بد هستند و با «آن»ها اینقدر خوب؟
کاوش در اطراف قضیه:
▬ نکته ۱. «خودت را بشناس و خودت باش»؛ گزاف نیست اگر این جمله ملهم از سقراط حکیم را چکیده تمام تاریخ فلسفه اخلاق بشماریم. و همچنان که سیاست، استمرار اخلاق است، میتوان گفت، حاق حق هر فکر سیاسی اصولی و درست همین جمله طلایی است: «خودمان را بشناسیم و آنگاه خودمان باشیم». ولی، از عصر ناصری تا حال، «انتلکتول»ها، به ما القاء میکنند که «خودت را فراموش کن و غربی باش!». و از آن وقت تا همین حالا، حکایت ما و «انتلکتول»ها، حکایت همان پدر و پسر خامی است که آخر هم ندانستند چگونه از درازگوش تقدیر خویش سواری بگیرند.
▬ نکته ۲. بیش از صد سال از مشروطه میگذرد، ولی «انتلکتول»ها، هنوز در همان نقطه اول در جا میزنند و گویا نمیخواهد رشد کنند. یکی از دشواریهای مبرم روزگار بسیار متحول و دگرگون امروز، ابداع مسیرهای تازه و دنبالهروی نکردن است، و اگر میخواهیم واقعاً پیشرفت کنیم، باید تن به دشواری ابداع مسیرهای تازه بسپاریم. با تن سپردن به دنبالهروی از ترجمههای سهل و ساده از غربیها مطابق سنت روشنفکری چیزی عاید ما نمیشود.
▬ نکته ۳. بدون مجاهده در مسیر جستن راههای خلاق، ما همواره یک گام از کسانی که «از موی سر تا ناخن پا» به آنها شبیه شویم، عقبتر خواهیم ماند. این مهم است، خصوصاً اگر دریابیم، آنها که «انتلکتول»ها ما را دنبالهرو آنها تعریف میکند، همیشه عادت داشتهاند تا هر که در پسشان است را پله ترقی خودشان بسازند و عقبماندگان را استثمار کنند. باید تن به سختی بسپاریم و روی پای خودمان بایستیم و خومان باشیم. به قول آن نویسنده فهیم «اگر میخواهید جزیره را تصرف کنید، باید قایقهایتان را آتش بزنید؛ زیرا در غیر این صورت و با سخت شدن شرایط، فرار کردن با قایقها را به ماندن و جنگیدن ترجیح خواهید داد». ما نیز قایقهای ترجمه روشنفکرانه که همواره ما را در نقطهی تنبلی و سهولت فکری قرار میدهند داریم و باید آنها را به آتش بکشیم. باید طرز تفکر «دنبالهروی» کورکورانه و سهل و ساده خود را پیدا کنیم و آن را آتش بزنیم.
▬ نکته ۴. روشنفکر با ما طوری سخن گفته است که هر نوع «اعتماد به نفس» را در ما خشکانده است؛ از لولهنگ تقیزاده تا آبگوشت بزباش در دولتمردان دولت انتلکتولی آقای روحانی، ما به طور زاید الوصفی توسط روشنفکران تحقیر شدهایم، در حالی که این نکوهشها مطلقاً از واقعبینی به دور بوده است. ما نیاز داریم تا در مورد تواناییهای خودمان با صدای بلند صحبت کنیم. انجام این کار تمام سیستم فاهمه و عصبشناختی ملت را فعال میکند و با تحت تأثیر قرار دادن تمرکز و احساسات، باورهای جدیدی پرورش میدهد که راه آینده را میگشاید.
▬ نکته ۵. مطلب بعد این است که ملتها احتیاج دارند تا «مصمم باشند». روشنفکری موج اخیر در اصلاحات، این ضربه را به ما زده است که آشکارا در مقابل «اصولگرایی»، موضع خود را تعریف کرده است. این در حالی است که پیشرفت ملت بدون پایبندی به اصول، محقق نخواهد شد. اصلاحطلبی از همان ابتدا کوشید تا سنخی از ولنگاری معرفتی و فرهنگی را در سروشیسم نمایندگی کند. میدانیم که فرآیند متمدن شدن مطلقاً با ولنگاری سازگاری ندارد.
▬ نکته ۶. اگر روشنفکری داعیه رهبری جامعه ایران را دارد، و میخواهد ملت را به سمت موفقیت هدایت کند، باید ابتدا از خودش شروع نماید. اگر روشنفکری نتواند اعتماد به نفس خودش را مدیریت کند، مردم به سرعت متوجه خواهند شد و به آنها اعتماد نخواهند کرد. این را میتوان از روند قهر نسبی مردم با نهادهای روشنفکری ملاحظه کرد. اگر روشنفکر در جریان سینمای اجتماعی اعتماد به نفس را از خود و ملت بگیرد، نمیتواند اقبال آنان را جلب نماید و به خود و به مردم خود انرژی و اعتماد به نفس ببخشد.
▬ نکته ۷. روشنفکری باید برنامهها و اهداف خود را دوباره تنظیم کند. روشنفکری که دویست سال است از مردم خود میخواهد تغییر کنند، خودش نباید از تغییر تا این اندازه هراس داشته باشد و از دگمهای خود روی بتابد. باید روند بلندمدت بیاعتمادی مردم به خویش را ببیند و تشخیص دهد. روشنفکری دگمهای خود را دویست سال قبل در پیروی از غرب تعریف کرده است و نمیخواهد از این دگم آشکارا اشتباه دست بردارد و اگر حاضر به تأمل مجدد در محتوای این تعصبهای تقیزادهای خود نباشد به دایناسورها خواهد پیوست. روشنفکری باید قدری به جای رقابت با مردم و فرهنگ خود، با خودش رقابت کند و منتقد خویش باشد.
مأخذ:صبحنو
هو العلیم