دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ سیل اخیر، بیارزشی برخی «چیییزها»، و ارزشمندی واقعیتهای بسیار دیگری را برای هزارانمین بار ثابت کرد؛ بویژه، بیارزشی ادعای کر کننده بوروکراتها و روشنفکران، و ارزشمندی «نیروهای آتش به اختیار نظمیافته در چهارچوب معنویت»، برای چندمین بار اثبات شد.
▬ در کل، عصر دولت یازدهم و دوازدهم، صحنه آزمون مجدد تجربههای مکرر نسلهای پیشین، برای نسلهای امروز و آتی بود. در واقع، هر روز این دولت، صحنه عبرتآموزی تاریخ آینده شد. بارها زمزمه کردیم، «وای اگر قصه ما عبرت تاریخ شود»، و در عصر این دولت، عبرت آیندگان شدیم. پس از کودتای ۱۳۳۲ که ملت فهمید نباید به سیاست «موازنه منفی» اعتماد کند، و دقیقاً ۶۰ سال بعد در ۱۳۹۲، دولت یازدهم، اصلیترین و بلکه تنها وجهه همت خود را بر مذاکره و موازنه قدرتهای بزرگ گذاشت، و عمداً «ظرفیت»های داخلی را کنار گذاشت تا حدی که سالها بعد از «آفتابه و لولهنگ»، تقیزاده و رزمآرا، عالیمقام اکبر ترکان در این دولت پیدا شد و ما را متهم کرد که ته «ظرفیت» ما «طبخ آبگوشت بزباش» است! این دولت، عبرت آیندگان خواهد بود، چرا که دقیقاً شصت سال بعد، با نادیده گرفتن «ظرفیت»های خود ما، تلاش کرد تا تجربه مصدق در اعتماد به امریکاییها را دوباره بیازماید و دقیقاً از همان نقطه قبلی گزیده شد. بله؛ این دولت، خواسته یا ناخواسته، صحنه خیلی از تجربههای منفی شد که انقلاب اسلامی در مقابل آنها پیروز شده بود؛ از «اتکاء به بیگانگان» و «کاخنشینی» و «ژن خوب» گرفته، تا حتی انتساب خانمهای بدون حجاب مناسب به مناصب دولتی و آقایان با صورتهای تراشیده! همه این سیئات، پندهایی برای آیندگان خواهد بود؛ ... بگذریم ...
▬ اما بویژه، چیزی که در این سیل اثبات و مایه عبرت شد، بیش از هر چیز دیگر، همان بیارزشی ادعای پرمدعای بوروکراتها و روشنفکران، و ارزشمندی نیروهای جهادی آتش به اختیار، بود. تاااااا پیکره عظیم بوروکراسی بخواهد حرکتی به خود بدهد، این گروههای جهادی بودند که به داد مردم رسیدند. مطلقاً نمیخواهیم ارزش بوروکراسی و دولت را نادیده بگیریم، ولی، اگر حمایت از مردم، صرفاً به بوروکراسی، آن هم «بوروکراسی دولت عقلا» محدود شود، کشور به فنا خواهد رفت. تجربه سیل به ما آموخت که ذهنیت بوروکراتهای سریعالقلمی که کارشناسی خود را در جدایی از مردم تعریف میکنند، میتواند تا چند روز بعد از آغاز سیل ویرانگر در کانادا و قشم به تعطیلات خود ادامه دهد. «کارشناسان گروه عقلا» در دانشگاه سریعالقلم یاد میگیرند، در نخستین گام، احساسات خود را از مردمی که خود را معالج آنها تصور میکنند جدا نمایند، چرا که با «همدردی»، «جراحیهای دردناک»، مانند «جراحی دردناک سال ۹۷» میسر نیست؛ و دیدیم که از این جراحی دردناک چه حاصل آاااااامد! به قول مشاور انتخاباتی دکتر اسحاق جهانگیری، «غارت گسترده منابع ارزی»!
▬ حتی اگر دولت به درستی، به «دولت خدمتگزار» تعریف شود، باز هم اتکاء به دولت برای اداره کشور کافی نیست. باید قدر این «گروههای جهادی و آتش به اختیار نظم یافته در چهارچوب معنویت» را دانست. آنها نه تنها در روزهای دشوار، در خط «جهاد» پای کار خواهند بود، بلکه در ایام آرامش نیز، محرک پیشرفت کشور میشوند و مأوای ابداعاتی خواهند بود که کشور را از وضعیت راکد بوروکراسی به پیش خواهند راند. بدون «گروههای جهادی آتش به اختیار»، مشکلات کشف نمیشوند تا «دولت خدمتگزار»، به حل ریشهای آنها بپردازد. بدون چنین گروههایی نرخ «نوآوری اجتماعی»، پایین خواهد بود. بنا بر این، ما برای انرژیبخشی و حفظ حیات بلندمدت «نوآوری اجتماعی»، ضرورتاً هم به «دولت خدمتگزار» و هم «گروههای جهادی» نیاز داریم: در حالی که «گروههای جهادی»، نوآوری و تحولات خلاق را ارائه میکنند، «دولت خدمتگزار» نیز باید در توسعهٔ وسیع ایدهها یا حوزههای خاص، نقش اساسی ایفا نماید.
▬ دنیای حکمرانی امروز، دنیای «خلاقیت» است، و هر ملتی که در گشودن مسیر آینده «خلاقیت» بیشتری رو کند، «قدرت ملی» افزونتری نیز خواهد داشت؛ و تأمین این میزان از خلاقیت توسط بوروکراسی دولتی که ذاتاً محافظهکار و هوادار حفظ وضع موجود و رفتن به تعطیلات است، میسر نیست. برخی از فعالان سیاسی، همیشه با اصل «بزرگتر بهتر است» فکر میکنند. آنها به دنبال بوروکراسی بزرگ، ستادهای بزرگ، تجمعات بزرگتر، و درشتهایی از این دست هستند. اما «مدیریت خلاقیت»، قاعده دیگری دارد. جف بزوس در نقلقول مشهوری گفته بود: «اگر نمیتوانید یک گروه عملیاتی را با دو پیتزا سیر کنید، تیم شما بیش از حد گنده شده است». بزرگی بیش از حد، نه تنها کیفیت حکمرانی را پایین میآورد، بلکه آینده حکمرانی را با دشواری روبرو میکند. گروههای کوچک جهادی که به سهولت دور هم جمع میشوند، قادر هستند به راهحلهای سریعتر و بهتری دست پیدا کنند.
▬ مرتبط با موضوع «خلاقیت»، موضوع «قدرشناسی/recognition» و «احترام» مطرح است. «گروههای جهادی» که در سازماندهی، کوچک و متوسط به شمار میروند، با هم و در یک مکان، عملیات طراحی و اجرا را به ثمر میرسانند، یکدیگر را در سطح شخصی میشناسند، و کانالهای تصنعی، بستر ارتباطی آنها نیست. این موضوع به احترام متقابل آنان منجر میگردد و این باعث میشود تا استعدادهای شخصی شناسایی شوند، و پرورش یابند؛ انتظارات نیروهای عمل کننده از یکدیگر منصفانه خواهد بود، زیرا، آنها توش و توان یکدیگر را درک میکنند؛ به علاوه، آنها فرصت بیشتری دارند که از زحمات یکدیگر سپاسگزاری کنند. زمانی که نیروها احساس میکنند که مورد احترام سایرین هستند، به کار خود متعهدتر میمانند. این سطح از احترام، محیط شادتر و سالمتری را شکل میدهد و، این شادی به ملت و مردم اطراف نیز سرایت میکند.
▬ در نهایت، این که در «گروههای جهادی» وقت و نیروی کمتری برای مدیریت جداگانه منابع انسانی صرف میشود و عمده همت به پیشبرد خلاقانه کار سپری میگردد. «همکاری ماهرانه»، اغلب اوقات با بالاترین سطح همکاری مؤثر، که به کاهش هزینهها منجر میشود، همراه میگردد. و همه این فضایل را در تیمهای جهادی کوچکی میبینیم که اعضای آن بر مبنای معیارهای عقیدتی داوطلب میشوند و در مسیر متحدی حرکت میکنند.
مأخذ:قدس
هو العلیم
سلام آقای دکتر
تشکر بابت تحلیل خوبتان،
با توجه به این که یک سری مسایل را به صورت حضوری با دوستان در سیل لرستان و خوزستان دیدیم ، به نظرم به یک مدل مدیریت بحران یا حتی مدل حکمرانی جالب و کارآمد رسیده ایم! مردم، نهادهای حاکمیتی، اداره های دولتی به خوبی در کنار هم کارمی کردند و جاده ای که در بعضی جاها به صورت باور نکردنی خراب شده بود در عرض یکی دو روز درست کرده بودند، در عرض چند روز لوله آب را از چند کیلومتری رسونده بودند به پل دختر، و .....
واقعا این مدل نیاز به بررسی و تجربه نگاری دارد، البته به شرط این که حاکمیتی نشده و دولتی نشود.
به شخصه پس از مشاهده پتانسیل موجودی که پس از سیل دیدم، خیلی امیدوار شدم و دارم به این فکر میکنم چرا ما در بقیه کارهایمان، مثلا بحران اقتصادی این گونه کار نمی کنیم؟ شاید علتش اینه که دولت خیلی محدودیت ایجاد کرده سر راه اقتصاد، ولی در قضیه سیل نمیتونسته محدودیت ایجاد کنه!
کلا به نظرم یک مدل خوب شکل گرفت تو سیل، به خصوص در لرستان، با تجمیع همه ظرفیت های سپاه و نیروهای مردمی و دولت یک مدل مدیریت منطقه ای (local( شکل گرفت که به خوبی باهم چفت شدند. هر شب یک ستاد بحران شامل نماینده های این افراد برگزار می شد و هماهنگی کامل انجام می شد!
وقتی همچین مدلی که مدیریت منطقه ای هست جواب میده چرا همه ادارات و سازمان های ما دارند از تهران برنامه ریزی و کنترل می شوند، به نظرم وقتش هست به این برسیم که آنچه که از تهران باید بیاد سیاست کلان و احیانا نظارت هست، مدیریت و برنامه ریزی باید بیاد کف میدان.