همان طور که انگارهی دوری از قضاوت ارزشی و عینیتگرایی مورد نقد بسیار قرار گرفته است، این فرض که پیشینه زندگی محقق مهم نیست، یا در فرآیند تحقیق او مؤثر نمیافتد نیز به چالش کشیده شده است. هم محقق، و هم افرادی که تحقیق درباره آنها صورت میگیرد، سرگذشت خاصی دارند و تصور خاصی از خودشان دارند و تجربیات خاص و مهمی دارند. معالوصف، تا وقتی علم عینیتگراست، همیشه تجربه شخصی به دلیل آنکه زیادی ذهنی است، بیارزش تلقی میشود. ولی توجه و ملاحظه تجربیات محقق و موضوع تحقیق، فیالمثل در مصاحبه وتاریخ نگاری شفاهی، بعد مهمی از روش تحقیق است. رعایت این قاعده در تحقیق اجتماعی همیشه به برخی آثار محدود میشود. آنچه اینجا برای ما مهم است این است که با مطالعه زندگی، تجربیات و ادراکات زنان در مورد جامعه و درنوردیدن سکوتی که بر فریاد زنان سایه افکنده، چیزهای زیادی به دست خواهد آمد.
اکنون ما نقد فقدان قضاوت ارزشی، نقد غیبت جنسیت به مثابه یکی از مهمترین مقولهبندیهای اجتماعی در تحقیق جامعهشناختی، و نقد ماهیت و روش علم که از خلال آن علم مبتنی بر نگرشی مردانه و انگارههای محدود در مورد عناصر متشکله برهان ساخته شده است، را در چنته داریم. اینها را به حملات قابلملاحظهای که به کاربست علم روا داشته میشود اضافه کنید. حال یک سؤال میماند: فمینیستها چه جایگزینی ارائه میدهند که برای ما به عنوان محقق قابل توجه باشد؟ این سؤال، ما را بر آن میدارد که به پرسشهایی در باب معرفتشناسی و هستیشناسی توجه کنیم.
زاویۀ دید فمینیستی، در تقابل با بسیاری از شیوههای مسلط نگاه به معرفت تکوین یافته است. مبنای این زاویۀ دید ، با زدودن عقب افتادگی ناشی از حذف زنان از عرصه عمومی توسط مردان، و وارد کردن آنها به یک روند پیشرو تحقیقاتی فراهم میآید. از آن رو که زنان با عرصه عمومی «غریبه»اند و از آن اخراج شدهاند، این زاویۀ دید به آنها فرصت ویژهای میدهد تا تحقیق را بر عهده گیرند:
«غریبگی زن، موجب میشود که تنها تحقیق یک زن ملغمهای از مجاورت و دوری، و درگیری و جدایی باشد؛ که این امر نقشی محوری در حداکثرسازی میزان عینیت دارد. به علاوه ”بومیان“ به یک غریبه، چیزهایی خواهند گفت که به دیگری هرگز نخواهند گفت؛ از این بیشتر، غریبه میتواند الگوهای عقیدتی یا رفتاری را ببیند که کشف آن، برای غوطه وران در فرهنگ دشوار است».
بر این اساس، یک محقق زن، هم میتواند از یک موضع ذلیل به مثابه یک زن، و هم از جایگاهی برتر به عنوان یک دانشگاهی عمل کند. یک زندگینامه و تجربه زنانه، جایگاه ویژهای در خلق تصویری بیطرف از جهان اجتماعی مییابد. گر چه تجربه، یک نقطه عظیمت اصلی تلقی میشود، خود تجربیات، انعکاسی از روابط اجتماعی مسلطاند. تجربه، نقطه عظیمت تحقیق است، اما از زاویۀ دید فمنیستها، این تجربه باید در درون متنی کلی قرار گیرد که زنان در آن زندگی میکنند. علم مردانه، تجربه را ضایع میکند. پس، به منظور آنکه نظریهپرداز به صورت متخصصی بر فراز زندگی مردم در نیاید (چنان که معمولاً سلسلهمراتبی وجود دارد که در آن علم برفراز قرار میگیرد)، هر گونه اندیشه محقق در مورد زندگی زنان باید با شیوهای دموکراتیک و مشارکتی در میان، و در رابطه با دیگر زنان صورت پذیرد.
با توجه به توضیحات مذکور، دو نکته در زاویۀ دید فمنیستی از یکدیگر قابل تشخیصاند: نخست آنکه تجربه زنان، نقطه عظیمت ممتازی است، زیرا از آنجا که آنها موقعیتی حاشیهای در جامعه دارند، و مآلاً، به جامعه از بیرون به عنوان یک «غریبه» مینگرند، تحقیق مبتنی بر این زاویۀ دید، علیالاصول جامعهشناسی بدیعی پدید میآورد؛ چنان که ساندرا هاردینگ گفت:
«هدف آن نیست که بدانیم کدام جامعهشناسی درست است، بلکه میخواهیم تأکید کنیم که زاویۀ دید زنانه پیششرط توصیف، تبیین و تفهم کمتر جانبدارانه و تحریف شده است».
منابع:...